معنی axiomatisch
axiomatisch
به طور بدیهی، بدیهی
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با axiomatisch
axiomaatisch
axiomaatisch
بِه طُورِ بَدیهی، بَدیهی
دیکشنری هلندی به فارسی
idiomatisch
idiomatisch
بِه طُورِ اِصطِلاحی، اِصطِلاحی
دیکشنری آلمانی به فارسی
automatisch
automatisch
اُتُوماتیک، بِه صورَتِ خُودکار، بِه طُورِ خُودکار
دیکشنری آلمانی به فارسی
idiomatisch
idiomatisch
بِه طُورِ اِصطِلاحی، اِصطِلاحی
دیکشنری هلندی به فارسی
automatisch
automatisch
اُتُوماتیک، بِه صورَتِ خُودکار، بِه طُورِ خُودکار
دیکشنری هلندی به فارسی
aromatisch
aromatisch
بِه طُورِ مُعَطَّر، مُعَطَّر
دیکشنری آلمانی به فارسی
aromatisch
aromatisch
بِه طُورِ مُعَطَّر، مُعَطَّر
دیکشنری هلندی به فارسی