معنی ausscheiden
ausscheiden
دفع کردن، بازنشسته شدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با ausscheiden
afscheiden
afscheiden
تَرَشُّح کَردَن، تَرَشُّح کُنَند
دیکشنری هلندی به فارسی