معنی বিরক্ত বিরক্ত آزرده، بی حوصله، کسالت زده، خسته کننده، آزاردهنده، بدخلق، دلتنگ، گله مند، آشفته، زهرآگین، آشفته حال، ناراحت، عصبانی، عصبی، پرخاشگر دیکشنری بنگالی به فارسی