معنی বাঁধা
বাঁধা
بستن، گره خورده است، بسته بندی کردن
دیکشنری بنگالی به فارسی
واژههای مرتبط با বাঁধা
বাঁকা
বাঁকা
پیچ خُوردِه، مُنحَنی، پیچیدِه، لُولایی، کَج کُلاه
دیکشنری بنگالی به فارسی
বাধা
বাধা
مَوانِع، مانِع، اَفزایِش حَجم، بازداری، وَقفِه
دیکشنری بنگالی به فارسی