فکار فکار فگار، زخمی، مجروح، آزرده، رنجور، برای مِثال از تبسم لب شیرینش همی شد خسته / وز اشارت رخ نیکوش همی گشت فکار (انوری - ۱۵۵) فرهنگ فارسی عمید