معنی চূর্ণিত
চূর্ণিত
شکسته، خرد شده
دیکشنری بنگالی به فارسی
واژههای مرتبط با চূর্ণিত
চূর্ণ
চূর্ণ
فِشُردِه، خُرد شُدِه
دیکشنری بنگالی به فارسی