معنی খেলার
খেলার
بازیگوش، بازی کردن
دیکشنری بنگالی به فارسی
واژههای مرتبط با খেলার
খেলা
খেলা
سَرگَرم کَردَن، بازی، بازی کَردَن، بِه بازی کَردَن
دیکشنری بنگالی به فارسی