معنی يُمَسِّحُ
يُمَسِّحُ
مقدّس کردن، او پاک می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يُمَسِّحُ
يُؤَسِّسُ
يُؤَسِّسُ
تَاسیس کَردَن، بَرقَرار مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُوَضِّحُ
يُوَضِّحُ
توضیح دادَن، واضِح اَست، تَصوِیر کِشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُوَسِّعُ
يُوَسِّعُ
گُستَرِش دادَن، گُستَرِش مِی یابَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُمَوِّلُ
يُمَوِّلُ
یارانِه دادَن، او تَامین مالی مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُمَجِّدُ
يُمَجِّدُ
سِتایِش کَردَن، او تَجلیل مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُمَثِّلُ
يُمَثِّلُ
مِثال زَدَن، نِشان می دَهَد، نَمادین بودَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُقَسِّمُ
يُقَسِّمُ
تَقسیم کَردَن، او قَسَم مِی خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
يُفَسِّرُ
يُفَسِّرُ
توضیح دادَن، او تُوضِیح مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُصَحِّحُ
يُصَحِّحُ
اِصلاح کَردَن، تَصحِیح مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی