معنی يُمَثِّلُ
يُمَثِّلُ
مثال زدن، نشان می دهد، نمادین بودن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يُمَثِّلُ
يُمَوِّلُ
يُمَوِّلُ
یارانِه دادَن، او تَامین مالی مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَمَثِّلُ
يَمَثِّلُ
نَمَایَندِگی کَردَن، نِشان می دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُؤَجِّلُ
يُؤَجِّلُ
تَعطیل کَردَن، او بِه تَعویق مِی اَندازَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُؤَثِّرُ
يُؤَثِّرُ
تِکان دادَن، تَاثیر مِی گُذارَد، تأثیر گُذاشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُمَسِّحُ
يُمَسِّحُ
مُقَدَّس کَردَن، او پاک مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُمَجِّدُ
يُمَجِّدُ
سِتایِش کَردَن، او تَجلیل مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُقَلِّلُ
يُقَلِّلُ
کاهِش دادَن، کاهِش مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُفَعِّلُ
يُفَعِّلُ
فَعّال کَردَن، فَعّال کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
يُعَطِّلُ
يُعَطِّلُ
ناکارا کَردَن، غِیرِفَعّال مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی