معنی يُمَارِسُ
يُمَارِسُ
تمرین کردن، او تمرین می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يُمَارِسُ
يُلَامِسُ
يُلَامِسُ
نَوَازِش کَردَن، او لَمس مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُفَارِقُ
يُفَارِقُ
بی عَلاقِه کَردَن، او مِی رود
دیکشنری عربی به فارسی
يُطَارِدُ
يُطَارِدُ
تَعقِیب کَردَن، تَعقِیب میکُنَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُصَارِمُ
يُصَارِمُ
سَخت کَردَن، او سَختگیر اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يُحَارِبُ
يُحَارِبُ
مِتَّحِد شُدَن، او دَعوا مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
مُمَارِس
مُمَارِس
گُریزان، پِزِشک، عَمَلگَر
دیکشنری عربی به فارسی