معنی يُلَطِّخُ
يُلَطِّخُ
لکّه دار کردن، لکّه ها
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يُلَطِّخُ
يُلَوِّثُ
يُلَوِّثُ
آلودِه کَردَن، آلودِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُلَخِّصُ
يُلَخِّصُ
خُلاصِه کَردَن، خُلاصِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُقَطِّعُ
يُقَطِّعُ
قَطع کَردَن، او بُرِش مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُعَطِّلُ
يُعَطِّلُ
ناکارا کَردَن، غِیرِفَعّال مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُعَطِّرُ
يُعَطِّرُ
عِطر دادَن، او عِطر مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُخَطِّطُ
يُخَطِّطُ
تَدوین اِستِراتِژی کَردَن، او بَرنامِه ریزی مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی