معنی يُعَيِّنُ
يُعَيِّنُ
منصوب کردن، منصوب می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يُعَيِّنُ
يُزَيِّنُ
يُزَيِّنُ
تَزئِین و آرایِش کَردَن، تَزئِین مِی کُند، زینَت دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُهَيِّجُ
يُهَيِّجُ
آشوب کَردَن، تَحریک مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُقَيِّمُ
يُقَيِّمُ
اَرزیابی کَردَن، اَرزیابی مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُقَيِّدُ
يُقَيِّدُ
مَحدود کَردَن، او مَحدود مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُغَيِّرُ
يُغَيِّرُ
تَغییر دادَن، او تَغییر می کُنَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُعَوِّدُ
يُعَوِّدُ
عادَت دادَن، او بَر می گَردَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُعَلِّقُ
يُعَلِّقُ
توضیح دادَن، نَظَرات، اِظهار نَظَر کَردَن، تَعلِیق کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُعَطِّلُ
يُعَطِّلُ
ناکارا کَردَن، غِیرِفَعّال مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُعَطِّرُ
يُعَطِّرُ
عِطر دادَن، او عِطر مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی