معنی يُسَلِّحُ
يُسَلِّحُ
تجهیز کردن، او اسلحه می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يُسَلِّحُ
يُسَلِّمُ
يُسَلِّمُ
اِستِرداد کَردَن، او تَحویل مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُوَضِّحُ
يُوَضِّحُ
توضیح دادَن، واضِح اَست، تَصوِیر کِشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُمَسِّحُ
يُمَسِّحُ
مُقَدَّس کَردَن، او پاک مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُقَلِّلُ
يُقَلِّلُ
کاهِش دادَن، کاهِش مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُعَلِّقُ
يُعَلِّقُ
توضیح دادَن، نَظَرات، اِظهار نَظَر کَردَن، تَعلِیق کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُصَحِّحُ
يُصَحِّحُ
اِصلاح کَردَن، تَصحِیح مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُسَهِّلُ
يُسَهِّلُ
راحَت بَخشیدَن، تَسهِیل مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُسَرِّعُ
يُسَرِّعُ
شِتاب دادَن، او سُرعَت مِی گیرَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُسَخِّنُ
يُسَخِّنُ
گَرم کَردَن، گَرم مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی