معنی يُرَتِّبُ
يُرَتِّبُ
ترتیب حروف الفبا دادن، او ترتیب می دهد، ریسمان کشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يُرَتِّبُ
يُهَذِّبُ
يُهَذِّبُ
تاه شُدَن، او پالایِش مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُغَرِّبُ
يُغَرِّبُ
بیگانِه کَردَن، او بیگانِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُعَذِّبُ
يُعَذِّبُ
دُچار دَرد و رَنج شُدَن، او شِکَنجِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُدَرِّبُ
يُدَرِّبُ
کارآموزی کَردَن، او تَمرین مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُجَرِّبُ
يُجَرِّبُ
تَجرُبِه کَردَن، او تَلاش مِی کُند، آزمایِش کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی