معنی يُخرِجُ
يُخرِجُ
دفع کردن، او بیرون می آید
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يُخرِجُ
يُطرِدُ
يُطرِدُ
بیرون کَردَن، اِخراج مِی کُند، اِخراج کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُبرِزُ
يُبرِزُ
آشکار کَردَن، بَرجَستِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يُسرِعُ
يُسرِعُ
تَسریع کَردَن، او سُرعَت مِی گیرَد، شِتاب کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُزعِجُ
يُزعِجُ
آزار دادَن، آزار مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُدرِكُ
يُدرِكُ
دَرک کَردَن، او مُتِوَجِّه مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُخضِعُ
يُخضِعُ
تَسلِیم کَردَن، رام کُن، تابِع کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُخبِرُ
يُخبِرُ
اِطِّلاع دادَن، او مِی گویَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُحرِكُ
يُحرِكُ
بَراَنگیختَن، او حَرَکَت مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُبهِجُ
يُبهِجُ
شاد کَردَن، او خُوشحال مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی