معنی يُخَدِّرُ
يُخَدِّرُ
بی حسّ کردن، بی حسّ می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يُخَدِّرُ
يُقَدِّرُ
يُقَدِّرُ
تَقریبی کَردَن، او قَدردانی مِی کُند، تَخمِین زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُصَدِّرُ
يُصَدِّرُ
صادِر کَردَن، صادِرات
دیکشنری عربی به فارسی
يُخَصِّرُ
يُخَصِّرُ
خُلاصِه کَردَن، او کوتاه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُؤَجِّرُ
يُؤَجِّرُ
اِجارِه دادَن، او اِجارِه مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُؤَثِّرُ
يُؤَثِّرُ
تِکان دادَن، تَاثیر مِی گُذارَد، تأثیر گُذاشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُهَدِّئُ
يُهَدِّئُ
آرام کَردَن، آرام مِی گیرَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُوَقِّرُ
يُوَقِّرُ
اِحتِرام گُذاشتَن، او اِحتِرام مِی گُذارَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُوَفِّرُ
يُوَفِّرُ
تَسهِیل کَردَن، او فراهَم مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُكَفِّرُ
يُكَفِّرُ
جُبران کَردَن، او کافَر اَست
دیکشنری عربی به فارسی