معنی يُحَسِّنُ
يُحَسِّنُ
بهبود بخشیدن، بهبود می یابد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يُحَسِّنُ
يُؤَسِّسُ
يُؤَسِّسُ
تَاسیس کَردَن، بَرقَرار مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُوَسِّعُ
يُوَسِّعُ
گُستَرِش دادَن، گُستَرِش مِی یابَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُمَسِّحُ
يُمَسِّحُ
مُقَدَّس کَردَن، او پاک مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُقَسِّمُ
يُقَسِّمُ
تَقسیم کَردَن، او قَسَم مِی خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
يُفَسِّرُ
يُفَسِّرُ
توضیح دادَن، او تُوضِیح مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُعَيِّنُ
يُعَيِّنُ
مَنصوب کَردَن، مَنصوب مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُبَسِّطُ
يُبَسِّطُ
سادِه کَردَن، سادِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُسَخِّنُ
يُسَخِّنُ
گَرم کَردَن، گَرم مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُزَيِّنُ
يُزَيِّنُ
تَزئِین و آرایِش کَردَن، تَزئِین مِی کُند، زینَت دادَن
دیکشنری عربی به فارسی