معنی يَنفَعُ
يَنفَعُ
مفید بودن، کار می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَنفَعُ
يَرفَعُ
يَرفَعُ
بالا بُردَن، او بالا مِی بَرَد، بُلَند کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَدفَعُ
يَدفَعُ
وادار کَردَن، او پَرداخت مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَنقَضُ
يَنقَضُ
غَش کَردَن، او مِی جَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَنفُخُ
يَنفُخُ
دَم زدن، او مِی دَمَد، وَزیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَنزِعُ
يَنزِعُ
کَندَن، او مِی بُرَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَقمَعُ
يَقمَعُ
سَرکوب کَردَن، سَرکوب مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَطبَعُ
يَطبَعُ
چاپ کَردَن، چاپ مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَصنَعُ
يَصنَعُ
طَبَقِه بَندی کَردَن، او مِی سازَد، ساختَن، مُدِل کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَصلَعُ
يَصلَعُ
کَچَل شُدَن، او کَچَل مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی