معنی يَمَثِّلُ
يَمَثِّلُ
نمایندگی کردن، نشان می دهد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَمَثِّلُ
يُمَثِّلُ
يُمَثِّلُ
مِثال زَدَن، نِشان می دَهَد، نَمادین بودَن
دیکشنری عربی به فارسی
يُمَوِّلُ
يُمَوِّلُ
یارانِه دادَن، او تَامین مالی مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَؤَثِّرُ
يَؤَثِّرُ
تأثیر گُذاشتَن، تَاثیر مِی گُذارَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسَجِّلُ
يَسَجِّلُ
ثَبتِ نام کَردَن، او ثَبت مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی