معنی يَفنِي
يَفنِي
رد کردن، مصرف می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَفنِي
يَحنِي
يَحنِي
تَعظیم کَردَن، تَعظیم مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
تَفنِيد
تَفنِيد
کاهِش، رَد
دیکشنری عربی به فارسی
جَانِي
جَانِي
مُجرِم، مُرتَکِب
دیکشنری عربی به فارسی
ثَانِي
ثَانِي
دُوُّم
دیکشنری عربی به فارسی
ضَمنِي
ضَمنِي
ضِمنی
دیکشنری عربی به فارسی
يَوصِي
يَوصِي
پیشنَهاد کَردَن، او تَوصِیَه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَكفِي
يَكفِي
کافی بودَن، کافی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَفنَى
يَفنَى
دَر حالِ مُنقَضی شُدَن، اَز بِین مِی رود
دیکشنری عربی به فارسی
يَغلِي
يَغلِي
جوش آوَردَن، مِی جوشَد
دیکشنری عربی به فارسی