معنی يَفُكُّ
يَفُكُّ
خریداری کردن، پیچ ها را باز می کند، تسکین دادن، عفو دادن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَفُكُّ
يَفَكُّ
يَفَكُّ
جُدا کَردَن، لَغو مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَشُكُّ
يَشُكُّ
مَشکوک بودَن، او شَک مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَمُدُّ
يَمُدُّ
تَمدِید کَردَن، او تَمدِید مِی کُند، کِشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَفِرُّ
يَفِرُّ
هیس کَردَن، او فَرار مِی کُند، فَرار کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَفُوقُ
يَفُوقُ
فَراتَر رَفتَن، فَراتَر مِی رود
دیکشنری عربی به فارسی
يَضُمُّ
يَضُمُّ
ضَمیمِه کَردَن، شامِل مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَصُدُّ
يَصُدُّ
رَد کَردَن، دَفع مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَدُلُّ
يَدُلُّ
اِشارِه کَردَن، نِشان می دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَخُطُّ
يَخُطُّ
رَگِه اَنداختَن، او مِی نِویسَد
دیکشنری عربی به فارسی