معنی يَفَرِّقُ
يَفَرِّقُ
پراکنده کردن، متمایز می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَفَرِّقُ
يَفَتِّقُ
يَفَتِّقُ
پارِه کَردَن، دِلَش تَنگ مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُفَزِّقُ
يُفَزِّقُ
نامُرَتَّب کَردَن، او مُنفَجِر مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُفَرِّجُ
يُفَرِّجُ
آزاد کَردَن، تَسکِین مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُغَرِّقُ
يُغَرِّقُ
باتلاقی کَردَن، او دَر حالِ غَرق شُدَن اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَطَبِّقُ
يَطَبِّقُ
اِعمال کَردَن، اِعمال شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفرِقُ
يَفرِقُ
تَبعیض کَردَن، او جُدا مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی