معنی يَغمَى
يَغمَى
بیهوش شدن، او غش می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَغمَى
أَعمَى
أَعمَى
کور
دیکشنری عربی به فارسی
أَحمَى
أَحمَى
گَرم تَرین، مَن تَب دارَم
دیکشنری عربی به فارسی
مَغزَى
مَغزَى
مَضمون، اَهَمیَّت
دیکشنری عربی به فارسی
لَغَّى
لَغَّى
بی اَثَر کَردَن، او لَغو کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفنَى
يَفنَى
دَر حالِ مُنقَضی شُدَن، اَز بِین مِی رود
دیکشنری عربی به فارسی
يَبقَى
يَبقَى
ماندَن، باقی می مانَد
دیکشنری عربی به فارسی
نَغمَة
نَغمَة
لَحن
دیکشنری عربی به فارسی
عَمَى
عَمَى
کور کَردَن، عَمویِ پِدَری مَن
دیکشنری عربی به فارسی
طَغَى
طَغَى
سایِه اَفکَندَن، غَرق
دیکشنری عربی به فارسی