معنی يَغلِي
يَغلِي
جوش آوردن، می جوشد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَغلِي
يَغرِي
يَغرِي
وَسوَسِه کَردَن، او وَسوَسِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
بَالِي
بَالِي
مَنسوخ، فَرسودِه، کُهنِه، بَدَوی
دیکشنری عربی به فارسی
تَالِي
تَالِي
دُنبالِه دار، بَعدی
دیکشنری عربی به فارسی
تَغلِيف
تَغلِيف
کَپسولِه سازی، بَستِه بَندی، اِلِکتروپوشِش
دیکشنری عربی به فارسی
عَالِي
عَالِي
بُلَند، بالا، بُلَندی صِدا
دیکشنری عربی به فارسی
يُلغِي
يُلغِي
لَغو کَردَن، لَغو مِی کُند، باطِل کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَوصِي
يَوصِي
پیشنَهاد کَردَن، او تَوصِیَه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَكفِي
يَكفِي
کافی بودَن، کافی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَفنِي
يَفنِي
رَد کَردَن، مَصرَف می کُنَد
دیکشنری عربی به فارسی