معنی يَعتَمِدُ
يَعتَمِدُ
تکیه کردن، او وابسته است
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَعتَمِدُ
يُعتَمِدُ
يُعتَمِدُ
مُعتَبَر شِناختَن، او وابَستِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَفتَرِدُ
يَفتَرِدُ
تَحسِین کَردَن، خُودَش را جُدا مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَعتَذِرُ
يَعتَذِرُ
دَر حالِ عُذرخوٰاهی، او عُذرخوٰاهی مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَجتَهِدُ
يَجتَهِدُ
تَلاش کَردَن، او سَخت کار مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَجتَمِعُ
يَجتَمِعُ
آزمون دادَن، جَمع مِی کُند، دُورِ هَم جَمع شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَشِدُ
يَحتَشِدُ
هُجوم آوَردَن، او اِزدِحام مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی