معنی يَطرُدُ
يَطرُدُ
اخراج کردن، او اخراج می شود، زدودن، دفع کردن، شکار کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَطرُدُ
يُطرِدُ
يُطرِدُ
بیرون کَردَن، اِخراج مِی کُند، اِخراج کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَهرُبُ
يَهرُبُ
فَرار کَردَن، او فَرار مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَفرُغُ
يَفرُغُ
تُوخَالِی کَردَن، خالی مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَفرُخُ
يَفرُخُ
تُخم گُذاری کَردَن، تُخم ریزی کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
يَعبُدُ
يَعبُدُ
عِشق وَرزیدَن، او عِبادَت مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَطلُبُ
يَطلُبُ
دَرخوٰاست دادَن، او مِی پُرسَد، دَرخوٰاست رَسمی دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَطرَحُ
يَطرَحُ
مَحروم کَردَن، تَفرِیق مِی کُند، تَفرِیق کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَصرُخُ
يَصرُخُ
فَریاد زَدَن، او فَریاد مِی زَند
دیکشنری عربی به فارسی
يَترُكُ
يَترُكُ
تَبرِئَه کَردَن، او مِی رود، رَها کَردَن، صَرفِ نَظَر کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی