معنی يَشفِي
يَشفِي
درمان کردن، شفا می دهد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَشفِي
يَكفِي
يَكفِي
کافی بودَن، کافی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَخفِي
يَخفِي
پِنهان کَردَن، پِنهان مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
حَافِي
حَافِي
بِرِهنِه پا، پابِرِهنِه
دیکشنری عربی به فارسی
تَشفِير
تَشفِير
کُدگُذاری، رَمزگُذاری
دیکشنری عربی به فارسی
يُعفِي
يُعفِي
مُعاف کَردَن، او بَهانه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَوصِي
يَوصِي
پیشنَهاد کَردَن، او تَوصِیَه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَفنِي
يَفنِي
رَد کَردَن، مَصرَف می کُنَد
دیکشنری عربی به فارسی
يُخفِي
يُخفِي
پِنهان کَردَن، پِنهان مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَغلِي
يَغلِي
جوش آوَردَن، مِی جوشَد
دیکشنری عربی به فارسی