معنی يَسحَبُ
يَسحَبُ
کشیدن، او می کشد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَسحَبُ
يَفحَصُ
يَفحَصُ
بَررَسی کَردَن، او بَررَسی مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَغضَبُ
يَغضَبُ
عَصَبانیَّت داشتَن، او عَصَبانی مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَطحَنُ
يَطحَنُ
خُرد کَردَن، او آسیاب مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَسمَعُ
يَسمَعُ
شِنیدَن، او مِی شِنَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسمَحُ
يَسمَحُ
اِجازِه دادَن، اِجازِه می دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَجحَفُ
يَجحَفُ
پَرتاب کَردَن، او بی اِنصافی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَتعَبُ
يَتعَبُ
خَستِه شُدَن، او خَستِه مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسبَحُ
يَسبَحُ
شِنا کَردَن، او شِنا مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَسأَلُ
يَسأَلُ
پُرسیدَن، او مِی پُرسَد
دیکشنری عربی به فارسی