معنی يَسجُلُ
يَسجُلُ
ثبت کردن، او ثبت می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَسجُلُ
يَسجُنُ
يَسجُنُ
حَبس کَردَن، او زِندانی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَنقُلُ
يَنقُلُ
واسِطِه بودَن، او مِی رِسانَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَقتُلُ
يَقتُلُ
تِرُور کَردَن، او می کُشَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَصقُلُ
يَصقُلُ
تیز کَردَن، جَلا مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسكُنُ
يَسكُنُ
خانِه داشتَن، او بی حَرَکَت مِی ماند، سُکونَت داشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَسكُتُ
يَسكُتُ
سُکوت کَردَن، او ساکِت اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَسقُطُ
يَسقُطُ
دَر حالِ فُروپاشی، او مِی اُفتَد، اُفتادَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَأمُلُ
يَأمُلُ
اُمید داشتَن، او اُمیدوار اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَسأَلُ
يَسأَلُ
پُرسیدَن، او مِی پُرسَد
دیکشنری عربی به فارسی