معنی يَسبِقُ
يَسبِقُ
برنزه کردن، مقدّم است
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَسبِقُ
يَلصِقُ
يَلصِقُ
چَسباندَن، مِی چَسبَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفرِقُ
يَفرِقُ
تَبعیض کَردَن، او جُدا مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسرِعُ
يَسرِعُ
گاز دادَن، او سُرعَت مِی گیرَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسبَحُ
يَسبَحُ
شِنا کَردَن، او شِنا مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَربِطُ
يَربِطُ
بَستَن، او مِی بَندَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحلِقُ
يَحلِقُ
شِناوَر بودَن، او اِصلاح مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحقِقُ
يَحقِقُ
دَست یافتَن، او بِه دَست مِی آوَرد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحبِطُ
يَحبِطُ
دِلسَرد کَردَن، نااُمید مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی