معنی يَخمُنُ
يَخمُنُ
گمان کردن، او حدس می زند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَخمُنُ
يَكمُنُ
يَكمُنُ
کَمین کَردَن، او دُروغ مِی گویَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَغمُرُ
يَغمُرُ
غَرق کَردَن، غَلَبِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَسكُنُ
يَسكُنُ
خانِه داشتَن، او بی حَرَکَت مِی ماند، سُکونَت داشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَسجُنُ
يَسجُنُ
حَبس کَردَن، او زِندانی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَأمُلُ
يَأمُلُ
اُمید داشتَن، او اُمیدوار اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَخنُقُ
يَخنُقُ
خَفِه کَردَن، او خَفِه مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَخلُدُ
يَخلُدُ
جاودانِه کَردَن، او جاودانِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَخرُجُ
يَخرُجُ
خارِج شُدَن، او بیرون مِی آیَد
دیکشنری عربی به فارسی