معنی يَخضَعُ
يَخضَعُ
تسلیم شدن، ارسال کنید
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَخضَعُ
أَخضَرُ
أَخضَرُ
سَبز
دیکشنری عربی به فارسی
يَنفَعُ
يَنفَعُ
مُفید بودَن، کار مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَقمَعُ
يَقمَعُ
سَرکوب کَردَن، سَرکوب مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يُخضِعُ
يُخضِعُ
تَسلِیم کَردَن، رام کُن، تابِع کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَغضَبُ
يَغضَبُ
عَصَبانیَّت داشتَن، او عَصَبانی مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَطبَعُ
يَطبَعُ
چاپ کَردَن، چاپ مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَصنَعُ
يَصنَعُ
طَبَقِه بَندی کَردَن، او مِی سازَد، ساختَن، مُدِل کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَصلَعُ
يَصلَعُ
کَچَل شُدَن، او کَچَل مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسمَعُ
يَسمَعُ
شِنیدَن، او مِی شِنَوَد
دیکشنری عربی به فارسی