معنی يَحلِقُ
يَحلِقُ
شناور بودن، او اصلاح می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَحلِقُ
يَحلِفُ
يَحلِفُ
قَسَم خُوردَن، او قَسَم مِی خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحقِقُ
يَحقِقُ
دَست یافتَن، او بِه دَست مِی آوَرد
دیکشنری عربی به فارسی
يَلصِقُ
يَلصِقُ
چَسباندَن، مِی چَسبَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفرِقُ
يَفرِقُ
تَبعیض کَردَن، او جُدا مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَسبِقُ
يَسبِقُ
بُرُنزِه کَردَن، مُقَدَّم اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَحمِلُ
يَحمِلُ
دَست گِرِفتَن، او حَمل مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحفِرُ
يَحفِرُ
حَفر کَردَن، او حَفّاری مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحسِبُ
يَحسِبُ
حِساب کَردَن، او مُحاسِبِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحذِفُ
يَحذِفُ
حَذف کَردَن، حَذف کُنید
دیکشنری عربی به فارسی