معنی يَحلِفُ
يَحلِفُ
قسم خوردن، او قسم می خورد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَحلِفُ
يَحلِقُ
يَحلِقُ
شِناوَر بودَن، او اِصلاح مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحذِفُ
يَحذِفُ
حَذف کَردَن، حَذف کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
يَكشِفُ
يَكشِفُ
فاش کَردَن، او آشِکار مِی کُند، کَشف کَردَن، اِفشا کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَعرِفُ
يَعرِفُ
تَصوِیب کَردَن، او مِی دانَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحمِلُ
يَحمِلُ
دَست گِرِفتَن، او حَمل مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحقِقُ
يَحقِقُ
دَست یافتَن، او بِه دَست مِی آوَرد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحفِرُ
يَحفِرُ
حَفر کَردَن، او حَفّاری مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحسِبُ
يَحسِبُ
حِساب کَردَن، او مُحاسِبِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحجِزُ
يَحجِزُ
ضَبط کَردَن، او رِزرو مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی