معنی يَحكِي
يَحكِي
تعریف کردن، او می گوید
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَحكِي
يَحنِي
يَحنِي
تَعظیم کَردَن، تَعظیم مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحمِي
يَحمِي
زِرِه پوش کَردَن، او مُحافِظَت مِی کُند، بَر تِست کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَحكِيم
تَحكِيم
داوَری
دیکشنری عربی به فارسی
صَحِّي
صَحِّي
سالِم
دیکشنری عربی به فارسی
شَاكِي
شَاكِي
شاکی، شِکایَت کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
زَحمِي
زَحمِي
شُلوغ
دیکشنری عربی به فارسی
يَوصِي
يَوصِي
پیشنَهاد کَردَن، او تَوصِیَه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَكفِي
يَكفِي
کافی بودَن، کافی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَفنِي
يَفنِي
رَد کَردَن، مَصرَف می کُنَد
دیکشنری عربی به فارسی