معنی يَحفِرُ
يَحفِرُ
حفر کردن، او حفّاری می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَحفِرُ
يَزفِرُ
يَزفِرُ
بازدَم کَردَن، نَفَسَش را بیرون می دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَهزِرُ
يَهزِرُ
زوزِه کِشیدَن، او شوخی مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَقفِزُ
يَقفِزُ
پَریدَن، او مِی پَرَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَفِرُّ
يَفِرُّ
هیس کَردَن، او فَرار مِی کُند، فَرار کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَخفِضُ
يَخفِضُ
تَخفیف دادَن، کاهِش مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحمِلُ
يَحمِلُ
دَست گِرِفتَن، او حَمل مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحلِقُ
يَحلِقُ
شِناوَر بودَن، او اِصلاح مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحلِفُ
يَحلِفُ
قَسَم خُوردَن، او قَسَم مِی خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحقِقُ
يَحقِقُ
دَست یافتَن، او بِه دَست مِی آوَرد
دیکشنری عربی به فارسی