معنی يَحجِزُ
يَحجِزُ
ضبط کردن، او رزرو می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَحجِزُ
يُنجِزُ
يُنجِزُ
اَنجام دادَن، او اَنجام مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَقفِزُ
يَقفِزُ
پَریدَن، او مِی پَرَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحمِلُ
يَحمِلُ
دَست گِرِفتَن، او حَمل مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحلِقُ
يَحلِقُ
شِناوَر بودَن، او اِصلاح مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحلِفُ
يَحلِفُ
قَسَم خُوردَن، او قَسَم مِی خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحقِقُ
يَحقِقُ
دَست یافتَن، او بِه دَست مِی آوَرد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحفِرُ
يَحفِرُ
حَفر کَردَن، او حَفّاری مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحسِبُ
يَحسِبُ
حِساب کَردَن، او مُحاسِبِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحذِفُ
يَحذِفُ
حَذف کَردَن، حَذف کُنید
دیکشنری عربی به فارسی