معنی يَحتَسُّ
يَحتَسُّ
آسپیره کردن، او می نوشد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَحتَسُّ
يَحتَجُّ
يَحتَجُّ
حَمله کَردَن، اِعتِراض مِی کُند، مَعلولِیَت دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَمتَصُّ
يَمتَصُّ
جَذب کَردَن، بَد اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَحمَرُّ
يَحمَرُّ
سُرخ شُدَن، او قِرمِز مِی شَوَد، قِرمِز شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَسِي
يَحتَسِي
تَوَجّه کَردَن، او مِی نوشَد، دُوبارِه پِیوَستَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَسِمُ
يَحتَسِمُ
پیاده شُدَن، او تَصمِیم مِی گیرَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَسِبُ
يَحتَسِبُ
ویژِگی دانِستَن، او حِساب مِی کُند، مُحاسِبِه کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَاجُ
يَحتَاجُ
نِیَاز داشتَن، او نِیَاز دارَد
دیکشنری عربی به فارسی