معنی يَحتَسِي
يَحتَسِي
توجّه کردن، او می نوشد، دوباره پیوستن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَحتَسِي
يَحتَوِي
يَحتَوِي
مِقدار داشتَن، شامِل مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَنتَهِي
يَنتَهِي
مُنقَضی شُدَن، تَمام مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَقتَضِي
يَقتَضِي
شِکایَت کَردَن، ایجاب مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَعتَنِي
يَعتَنِي
نِگَهداری کَردَن، او مُراقِبَت مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَشتَكِي
يَشتَكِي
رَنجیدَن، او شِکایَت مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَرتَخِي
يَرتَخِي
گُذَشتَن، او آرام مِی گیرَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَسُّ
يَحتَسُّ
آسپیرِه کَردَن، او مِی نوشَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَسِمُ
يَحتَسِمُ
پیاده شُدَن، او تَصمِیم مِی گیرَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَسِبُ
يَحتَسِبُ
ویژِگی دانِستَن، او حِساب مِی کُند، مُحاسِبِه کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی