معنی يَحتَسِمُ
يَحتَسِمُ
پیاده شدن، او تصمیم می گیرد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَحتَسِمُ
يَحتَسِبُ
يَحتَسِبُ
ویژِگی دانِستَن، او حِساب مِی کُند، مُحاسِبِه کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَجِمُ
يَحتَجِمُ
پیشگیری کَردَن، اَخم مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَنتَقِمُ
يَنتَقِمُ
اِنتِقام گِرِفتَن، او اِنتِقام مِی گیرَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَقتَحِمُ
يَقتَحِمُ
بی اِختیار گُفتَن، او طوفان مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَستَسلِمُ
يَستَسلِمُ
تَسلِیم کَردَن، او تَسلِیم مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَجتَحِمُ
يَجتَحِمُ
حَمله کَردَن، او تَهَاجُم مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَقِرُ
يَحتَقِرُ
خَشمگین شُدَن، تَحقِیر مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَفِظُ
يَحتَفِظُ
نِگَه داشتَن، نِگَه مِی دارَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَشِدُ
يَحتَشِدُ
هُجوم آوَردَن، او اِزدِحام مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی