معنی يَحتَجُّ
يَحتَجُّ
حمله کردن، اعتراض می کند، معلولیت دادن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَحتَجُّ
يَحتَسُّ
يَحتَسُّ
آسپیرِه کَردَن، او مِی نوشَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَمتَصُّ
يَمتَصُّ
جَذب کَردَن، بَد اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَحمَرُّ
يَحمَرُّ
سُرخ شُدَن، او قِرمِز مِی شَوَد، قِرمِز شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَجِمُ
يَحتَجِمُ
پیشگیری کَردَن، اَخم مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَجِزُ
يَحتَجِزُ
بازداشت کَردَن، او بازداشت مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَحتَاجُ
يَحتَاجُ
نِیَاز داشتَن، او نِیَاز دارَد
دیکشنری عربی به فارسی