معنی يَتَفَجُّ
يَتَفَجُّ
پر حرفی کردن، او منفجر می شود
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَتَفَجُّ
يَتَفَجَّرُ
يَتَفَجَّرُ
گُل دادَن، او مُنفَجِر مِی شَوَد، پارِه کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَفَجَّأُ
يَتَفَجَّأُ
مُتَلاشی کَردَن، او تَعَجُّب مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
تَفَجُّ
تَفَجُّ
تَرَق تَرَق کَردَن، مُنفَجِر مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی