معنی يَتَفَجَّرُ
يَتَفَجَّرُ
گل دادن، او منفجر می شود، پاره کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَتَفَجَّرُ
يَتَفَكَّرُ
يَتَفَكَّرُ
مُلاحَظِه کَردَن، او فِکر مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَفَجَّأُ
يَتَفَجَّأُ
مُتَلاشی کَردَن، او تَعَجُّب مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَفَاخَرُ
يَتَفَاخَرُ
خُود را مَغرور نِشان دادَن، لاف مِی زَند
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَعَثَّرُ
يَتَعَثَّرُ
لَنگیدَن، او تِلو تِلو مِی خُورد، لَنگ زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَطَوَّرُ
يَتَطَوَّرُ
تَکَامُل یافتَن، تَوسِعَه مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَصَوَّرُ
يَتَصَوَّرُ
تَصَوُّر کَردَن، او تَصَوُّر مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَذَكَّرُ
يَتَذَكَّرُ
بِه یاد آوَردَن، او بِه یاد مِی آوَرد
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَبَخَّرُ
يَتَبَخَّرُ
تَبخِیر شُدَن، او تَبخِیر مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَفَجُّ
يَتَفَجُّ
پُر حَرفی کَردَن، او مُنفَجِر مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی