معنی يَتَعَلَّقُ
يَتَعَلَّقُ
آویزان شدن، مربوط می شود، مربوط بودن، ربط کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَتَعَلَّقُ
يَتَعَرَّقُ
يَتَعَرَّقُ
عَرَق ریختَن، او عَرَق کَردِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَصَلَّقُ
يَتَصَلَّقُ
صُعود کَردَن، او مِی چَسبَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَغَلَّبُ
يَتَغَلَّبُ
غَلَبِه پِیدا کَردَن، او غَلَبِه مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَعَقَّدُ
يَتَعَقَّدُ
گِرِفتار شُدَن، پیچیدِه مِی شَوَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَعَرَّفُ
يَتَعَرَّفُ
شِناسایی کَردَن، او تَشخیص مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَعَذَّبُ
يَتَعَذَّبُ
رَنج بُردَن، او دَر عَذاب اَست
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَعَثَّرُ
يَتَعَثَّرُ
لَنگیدَن، او تِلو تِلو مِی خُورد، لَنگ زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَذَوَّقُ
يَتَذَوَّقُ
چِشیدَن، او طَعم مِی دَهَد
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَدَفَّقُ
يَتَدَفَّقُ
جاری شُدَن، جَریان دارَد
دیکشنری عربی به فارسی