معنی يَتَخَيَّلُ
يَتَخَيَّلُ
تصوّر کردن، او تصوّر می کند
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با يَتَخَيَّلُ
يَتَكَيَّفُ
يَتَكَيَّفُ
اِنطِباق دادَن، سازِگار مِی کُند، جَذب کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
يَتَدَخَّلُ
يَتَدَخَّلُ
دَستکاری کَردَن، او دِخالَت مِی کُند
دیکشنری عربی به فارسی