معنی هَاجَرَ
هَاجَرَ
مهاجرت کردن، او مهاجرت کرد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با هَاجَرَ
حَاصَرَ
حَاصَرَ
مُحاصِرِه کَردَن، بِه دام اُفتادِه اَست، گوشِه گِرِفتَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَاطَرَ
خَاطَرَ
ریسک کَردَن، خَطَر
دیکشنری عربی به فارسی
جَابَرَ
جَابَرَ
بِه طُورِ عُمومی سَفَر کَردَن، او مَجبور شُد
دیکشنری عربی به فارسی
ثَابَرَ
ثَابَرَ
پافِشاری کَردَن، تَدَاوُم داشتِه باشَد
دیکشنری عربی به فارسی
صَادَرَ
صَادَرَ
تَصَادُر کَردَن، مُصادِرِه شُدِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
سَافَرَ
سَافَرَ
سَفَر کَردَن، سَفَر کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
قَامَرَ
قَامَرَ
قُمار کَردَن، قُمار
دیکشنری عربی به فارسی
غَادَرَ
غَادَرَ
تَرک کَردَن، تَرک کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
فَاخَرَ
فَاخَرَ
تَعرِیف کَردَن، لوکس، اِفتِخار کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی