معنی وَقَفَ
وَقَفَ
ایستادن، توقّف، پارک کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با وَقَفَ
وَقَّفَ
وَقَّفَ
وَقف کَردَن، تَوَقُّف، نُقطِه گُذاری کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
وَقَعَ
وَقَعَ
رُخ دادَن، او اُفتاد
دیکشنری عربی به فارسی
وَصَفَ
وَصَفَ
ویژِگی دادَن، یِک تُوضِیح، تَوصِیف کَردَن، نُسخِه نِوِشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَوقَفَ
أَوقَفَ
مُتِوَقِّف کَردَن، دَستگیر شُد
دیکشنری عربی به فارسی
حَلَفَ
حَلَفَ
قَسَم خُوردَن، قَسَم خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
حَقَنَ
حَقَنَ
تَزرِیق کَردَن، تَزرِیق
دیکشنری عربی به فارسی
حَذَفَ
حَذَفَ
حَذف کَردَن اَز راست، حَذف کُنید، حَذف کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَتَفَ
حَتَفَ
خیرِه نِگَاه کَردَن، او دَرگُذَشت
دیکشنری عربی به فارسی
خَطَفَ
خَطَفَ
جا بِه جا کَردَن، رُبودَن
دیکشنری عربی به فارسی