ترجمه مِزَاج به فارسی - دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مِزَاج
إِزعَاج
إِزعَاج
آزار، آزار و اَذیَّت، کِسِل کُنَندِگی، آزارَندِگی، مُشکِلات آفَرینی، مُزاحِمَت، آزُردِگی
دیکشنری عربی به فارسی
مخزاج
مخزاج
ماده شتری که در فربهی چنان نماید که گویا آماسیده است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مزواج
مزواج
زن که بسیار شوی کند. زن بسیارشوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : امراءه مزواج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). که شوی بسی کند. زنی که بسیار شوهر کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مزعاج
مزعاج
زنی که بر یک جای قرار نگیرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.