معنی مُوَحِّد
مُوَحِّد
مستحکم کننده، متّحد شده است
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مُوَحِّد
مُوَرِّد
مُوَرِّد
بَرنامِه نِویس، مَنبَع، تَامین کُنَندِه، تَهیِّه کُنَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُوَحَّد
مُوَحَّد
یِک دَست، مُتَّحِد شُدِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
مُحَدِّد
مُحَدِّد
مَحدودکُنَندِه، خاص
دیکشنری عربی به فارسی
مُرَحِّب
مُرَحِّب
خُوش آمَد گُو، اِستِقبال کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
مُقَلِّد
مُقَلِّد
مُقَلِّد، تَقلِیدی
دیکشنری عربی به فارسی
مُغَرِّد
مُغَرِّد
خُر و پیشِ کُنَندِه، آواز خوٰاندَن
دیکشنری عربی به فارسی
مُؤَيِّد
مُؤَيِّد
حامی
دیکشنری عربی به فارسی
مُؤَكِّد
مُؤَكِّد
مُثبَت، مُعَیَّن، تَصدِیق کُنَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُهَدِّد
مُهَدِّد
تَهدِیدآمیز، تَهدید کُنَندِه
دیکشنری عربی به فارسی