معنی مُوَحَّد
مُوَحَّد
یک دست، متّحد شده است
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با مُوَحَّد
مُوَحِّد
مُوَحِّد
مُستَحکَم کُنَندِه، مُتَّحِد شُدِه اَست
دیکشنری عربی به فارسی
مُحَدَّد
مُحَدَّد
مُقَرَّر، خاص، تیز شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُجَمَّد
مُجَمَّد
یَخ زَدَه، مُنجَمِد شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُجَعَّد
مُجَعَّد
فُرمی، فِرفِری
دیکشنری عربی به فارسی
مُجَرَّد
مُجَرَّد
مُجَرّد، صِرفاً
دیکشنری عربی به فارسی
مُجَدَّد
مُجَدَّد
بازسازی شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُعَقَّد
مُعَقَّد
پیچیدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُمَهَّد
مُمَهَّد
آمادِه، صاف شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
مُمَدَّد
مُمَدَّد
گُستَرِش یافتِه، تَمدِید شُد
دیکشنری عربی به فارسی